دوستان امشب دوای درد محزونم کنید


بر سرم افسانه ای خوانید و افسونم کنید

نیست اندوه مرا با درد مجنون نسبتی


می شوم دیوانه گر نسبت به مجنونم کنید

لاله گون شد خرقهٔ صد چاکم از خوناب اشک


شرح این صورت به شوخ جامه گلگونم کنید

شهسوار من به صحرا رفته و من مانده ام


زین گناه از شهر می خواهم که بیرونم کنید

وصف قدش را به میزان خرد سنجیده ام


آفرین بر اعتدال طبع موزونم کنید

چشم پرخونم ببینید و مپرسید از دلم


حالت دل را قیاس از چشم پرخونم کنید

چون هلالی دوش بر خاک درش جا کرده ام


شاید امروز جا بر اوج گردونم کنید